داستان های کوتاه عاشقانه/داستان غمگین
دختر، از دوستت دارم گفتنهاي هر شب پسره خسته شده بود ...
يک شب وقتي اس ام اس آمد بدون آن که آنرا بازکند موبايل را گذاشت زير بالشش و خوابيد !
صبح مادرِ پسره به دختره زنگ زد گفت : پــــســــــرم مـــــــــرده ...
دختره شوکه شد و چشم پر از اشک بلافاصله سراغ اس ام اس شب گذشته رفت ...
پـــســــــره نــوشــتـــه بـــــــود:
تصادف کردم با مشکل خودم را رساندم دم درخانه تان لطفا بياپائين ميخوام براي آخرين بار ببينمت ...
« خـــــيــــلـــــي خــــيـــــلــــــــي دوســــتـــتـــــدارم »
نظرات شما عزیزان:
برچسبها: داستان های کوتاه عاشقانه/داستان غمگین
تاريخ : شنبه 22 شهريور 1393
| 19:29 | نویسنده : سلمان مرادی |